ساعت 7:7 دقیقه است مثل همیشه .../ آسمان تاریکُ چراغ تیر برق تنهای پارک روشن میکند قدم های صبورانه یِ ثانیه ها را ...
7:7 دقیقه و زندگی اختصار بودن ماست کنار تازه های سکوت پروانه ها .../ همان حناییِ وصف ناپذیر روی گل های چشم هایت ...
7:7 دقیقه و حکایت شاعری که تکرار بی وزنی هایش ثانیه هایِ ناسروده ایست ...
7:7 دقیقه و پلک های تطهیر شده ...
7:7 دقیقه / من و تو
. . .
پ.ن:
دیریست پنهان شده ام پشت پنجره ی اتاقی لبریز از خاطره .../ قاب عکسی خاک گرفته از لبخند های عاشقانه ...